حکایت ما و دشمنان ایرانی (چرا مرگ بر آمریکا؟!)
سهراب نیستم و پدرم تهمتن نبود. اما زخمی در پهلو دارم . زخمی که به دشنه ای تیز ، پدر برایم به یادگار گذاشته است. هزاران سال است که از زخم پهلوی من خون میچکد و من نوشدارو ندارم . پدرم وصیت کرده است که هرگز برای نوشدارو برابر هیچ کیکاووسی گردن کج نکنم ، و گفته است که زخم در پهلو و تیر در گرده خوشتر تا طلب نوشدارو از ناکسان و کسان . زیرا درد است که مرد میزاید و زخم است که انسان میآفریند. پدرم گفته است قدر هر آدمی به عمق زخمهای اوست، پس زخمهایت را گرامی دار . زخمهای کوچک را نوشداریی اندک بس است، ...