اولین برخورد ضایع کننده😂
میخوام خاطره خنده دار اولین باری که توی خونه مادربزگم با شوهر خاله ام رو به رو شدم بگم که خودم هر وقت یادش می افتم کلی می خندم 😂 اول بگم که کلید برق دستشویی خونه مادر بزرگم بیرون از دره و کلیده بر عکسه یعنی وقتی روشنه چراغش روشنه. و دوم اینکه این خاطره مربوط به چند سال پیشه و اون موقع داداش کوچولوم من، اذیتم می کرد و برق دستشویی رو خاموش می کرد . خلاصه که اون روز موقعی که گلاب به روتون رفته بودم دستشویی شوهر خالم برای اولین بار با حضور ما، اومده بود خونه مادربزرگم و من که تو سرویس بهداشتی بودم متوجه نشدم 🤦 شوهرخالم از راه اومد می خواست دستش رو بشوره که متوجه من نشد و اول برق رو خاموش کرد، (چون کلید برعکس بود فکر کر...
کاش بتونم اخلاق فیلسوفی داشته باشم ...
همیشه بچه که بودم احساس می کردم کسایی که گوشی و بسته اینترنتی دارن ، اگر باهاش کار بدی نکنن خیلی هم خوبه ... ولی اون موقع ها وقتی تو خونه تنها می موندم تکالیفم که تموم میشد خونه و اتاقم رو مرتب می کردم (که اون موقع هم وظیفه ام) . ولی الان به جای اینکه درسام تموم بشه یه کمکی بکنم می شینم پای گوشی و تلویزیون . نمد دوزی و کار های هنری کمتر انجام میدم ، خلاقیتم کم شده ...😞 خلاصه که به قول فیلسوف دنیای سوفی ، اگر ما بتونیم مثل بچه ها توانایی تعجب کردم داشته باشیم ، یک فیلسوف هستیم . الآنم سعی می کنم تعجب کنم از اینکه خدا می خواست من متوجه بشم و یه ذره به کار هایی که قدیما می کردم برگردم . خدا...
اولین نمره ریاضی 💙+خوشمزه جات
قهرمان افتخار آفرین
بنه قدم به سوی من پر از امید می شوم پر از غروب غصه و به رنگ عید می شوم “امید” غنچه می زند اگر تو شادمان شوی تو پشت دیو غصه را شکسته قهرمان شوی. و الان به تنها چیزی که نیاز داریم یه قهرمانه 🥺 کسانی مثل حسن یزدانی و امثالش افتخار می آفرینند و موقع افتخار آفرینی همه نفس ها در سینه حبس میشه 🙂 دیشب با مدال طلا حسن یزدانی تو جام جهانی کشتی آزاد تو نروژ حسابی خوشحال شدیم و امشب هم با یه مدال طلا و یه مدال نقره از دو کشتی گیر دیگه خوشحالتر شدیم 😀 ...
به وقت صبح 🌼
*یک آدمهایی درب ها را قفل میکنند، یک آدمهایی قفل ها را باز میکنند. یک آدمهایی گفتگو را میکشند، یک آدمهایی گفتگو را به دنیا میآورند. یک آدمهایی اندوه را پاک میکنند یک آدمهایی اندوه را روی دیوار زندگی ما میپاشند. یک آدمهای خنده را از روی لبهای ما خط میزنند یک آدم هایی لبخند را روی صورتمان نقاشی میکنند. یک آدمهایی، نفس را در سینه ما حبس میکنند یک آدمهایی نفس حبس شده ما را آزاد میکنند. یک آدمهایی دریای طوفانی دل ما را آرام میکنند، یک آدم&zwn...
وبلاگ هام
و باز شعری در از امید که خیلی دوسش دارم
آسمان را بنگر ، که هنوز ، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر ، به ما می خندد! یا زمینی را که دلش از سردیِ شب های خزان نه شکست و نه گرفت! بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید و آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت، تا بگوید که هنوز ، پر امنیتِ احساس خداست ! دوست من ، غصه چرا ؟ تو مرا داری و هر شب و روز ، آرزویم ، همه خوشبختی توست، دوست من ! دل به غم دادن و از یأس سخن ها گفتن کار آنهایی نیست ، که خدا را دارند ... ...