چند فرسخی خواسته ام (پیاده روی اربعین)
گر بپرسی
کی بمیرم؟
با چه ذکری؟
در کجا؟
پاسخ آید:
یا محرم .
یا حسین .
یا کربلا.
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
یادش بخیر، پارسال این شعر رو تو یه کانال توی بله خوندم.
شعرِ به دلم نشست.
یهو دلم کربلا خواست.
خیلی تغییر کردم ، دیگه صدای نوحه که می شنیدم ، گوش می دادم، بغض می کردم و درک می کردم ...
نمی دونم خدا به دلشون انداخت یا من زیاد خواسته ام رو بهشون گفتم ، ولی هر چی بود امسال یه روز بابام که اومد خونه دو تا فرم آورده بود ، گفتم چیه؟
گفت فرم گذرنامه، برای اربعین امسال.
نمی دونید چه حالی داشتم ، نمی دونستم بخندم ، گریه کنم...
مهدیس (همکلاسیم) قبلاً تعریف کرده بود که کربلا رفتنشون تو یه روز اتفاق افتاد.
گفته بود یه روز داداشم از هیئت اومد و تو چند دقیقه توضیح داد که قراره بچه های هیئت رو با خانواده هاشون ببرن پیادهروی اربعین.
با برادرش و مامانش رفته بودن کربلا.
چقدر وقتی تعریف کرد حسودی ام شد.
ولی انگار خدا خیلی هم از این مدل حسودی ام بدش نیومد.
فهمیدن این موضوع برای منم چند دقیقه طول کشید ، چند دقیقه ای که بابا توضیح داد چون خواهر، برادرم نمی تونن پیاده روی کنن مامان می مونه پیش اونا و من و تو میریم.
الان نزدیک یک ماه گذشته...
چه ماهی بود، هر روز می شمردم.
الان خونه مامان بزرگ، بابا بزرگم هستیم، قراره خواهر برادرم و مامانم بمونن پیش مامان بزرگم.
شب ساعت ۹:۳۰ پرواز داریم به سمت نجف .
چقدر به این آرزو نزدیکم ...
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤